چينىِ احمق

چینی احمق

The wanker Chinese

ويليام در حالى كه به سختى به جلو خم ميشد تا خود را براى معاينه صبحگاهى آماده كند، با لهجه ى غليظ اسكاتلندى گفت: تو مثه اسفنج ميمونى.

مانى با لبخند و در حالى كه استتوسكوپ را بر پشت ويليام ميلغزاند پاسخ داد: اسفنج، چه تشبيه جالبى. چطور شبيهشم؟

ويليام با رنجش و خس خس كنان گفت: همش ميگيرى، هيچى نميدى، لبخند ميزنى، ابروهاتو ميدى بالاپايين،و يا بعضى وقت ها هم با تلفظ اشتباه چند تا كلمه بلغور ميكنى! نميدونم بعد هشتاد و سه سال گفتن اين حرفًا چه كمكى بهم ميكنه! يا چيو قراره حل كنه.

مانى مكث كرد، چشمانش در حدقه بالا رفتند و سپس گفت: ويليام چند تا نفس عميق بكش و ادامه داد چيزى قرار نيس حل بشه ولى اينكه شفاف بشى نسبت به روايت ويليام، كيفيت عملكردتو تو همين  سن  هم احتمالا ميتونه تغيير بده.

ويليام با لحنی تحقیرآمیز گفت: تو از كجا ميدونى با بيست سال تجربه ى نصف نيمت…

مانى لبخند زد و چشمانش را بست و متمركز بر صداى ريه هاى ويليام شد. ويليام سرفه كنان گفت: چيزى كه ميخوام بگم اينه كه زن من يك چينىِ كاتوليك بيشعور بود، كه به عنوان شهروند درجه يك نه تو چين پذيرفته شد، نه مالزى و نه اينجا (انگلستان)!

مانى: و ازين افسانه سُرايى[1] قصدت چيه؟

ويليام با غر و لند ادامه داد: ميگم زن سابقم فقط به خاطر اين تاريخچه ى پر از پذيرفته نشدنش بود كه وقتى كَلَم كنار استيكم رو بهش تعارف كردم، بهش بر خورد و احساس تحقير شدن بش دست داد. كدوم احمقى غذايى كه شوهرش بش ميده رو پس ميزنه[2] و احساس حقارت[3] ميكنه؟

مانى به آرامى زمزمه كرد: ريجكت شدن، احساس حقارت كردن، و اين حس ها مربوط به همسر سابقته؟

ويليام انگار که زمزمه ی ضمنی مانی را نشنیده است، چرا آدم بايد اينطورى فك كنه آخه واقعا چرا؟

مانى با فشار دست بر روى قفسه سينه ويليام گفت: ويلى تكيه بده و ادامه داد، تا حالا فك كردى چرا من هر وقت من واسه ويزيت ميام، چى ميشه كه انقدر راحت با هم راجع به مسائل خيلى خصوصى تو حرف ميزنيم؟

ويليام: آره به خاطر اون مدل نگاه هاى مسخره اى كه بهم ميندازى!

مانى: مطمئنى؟ فقط همين؟ چيز ديگه اى نيس؟

ويليام: نميدونم چرا، ولى احساس راحتى ميكنم باهات به عنوان يك غريبه!

مانى: بينگو[4]، ميدونى آدم يك غريبه رو تقريبا همونطور كه هست ميبينه، نه انطور كه دوست داره و دلش ميخواد باشه! اين الزام و انتظار حتى در سطح يك توّقع بيان نشده هم شايد بتونه خيلى مقاومت ايجاد كنه، به نظرت اينطور نيس؟

ويليام آزرده خاطر گفت: من چه ميدونم، يك پيرمرد خرفتم، همه جوابا با توِه دكتر كله گنده[5]

مانى: داشتى نزديك ميشدى ولى اجتناب كردى.

ويليام: يعنى ميگى من نبايد از همسرم انتظار داشته باشم كه درك كنه؟ كه ازون گذشته ى لعنتى ش فاصله بگيره؟

مانى: انتظار مهمه و حتى بعضى اوقات احتمالا لازم، ولى نكته ى مهم ديگه ميتونه اين باشه كه با چه ابزارى اين انتظار ابراز ميشه و وقتى كه اين انتظار برآورده نشد، “ويليام” با اين برآورده نشدن چه ميكنه؟

ويليام:  اونوقت به من ميگه افسانه سرا.

مانى: ويليام، وقتى كه پس زده ميشى، چه حسى ميكنى؟ يا بهتره بگم، چه حسى ميكردى وقتى همسر سابقت اينكار و ميكرد، و پس آيندش چه ميكردى؟

ويليام: احساس حقير بودن ميكردم و دور ميشدم، دور و دورتر…

مانى: به نظرت چقدر دور شدى؟

ويليام: به اندازه ى تمام سالهاى زندگى مشترك…

مانى: از سالبتامول راضى هستى؟

ويليام: آره ريه م كمتر اذيتم ميكنه.

مانى: ميبينى ويليام، بيمارى مزمن انسداد ريه[6] تُ قبول كردى، ولى اين باعث نميشه از درمانش دست بكشى، چى ميشه كه گذشته ى زن سابقت و به عنوان يك واقعيت نتونستى قبول كنی و از زندگی باهاش دست کشیدی؟

ويليام: از اون انتظار داشتم ولى از اين بيمارى لعنتى انتظارى ندارم…

مانى: ميبينى يه وقتايى انتظار نداشتن جواباى واقع بينانه ترى به ما ميده، البته فقط يه مواقعى…

ويليام: بذا نوبت تو و اون دختر چش سياه پرشيَنت[7] كه شد حالتو ميپرسم.

مانى لبخندزنان گفت، فردا ميبينمت ويلى.

اندیشگاه روان سازه (ائتلاف روان، فلسفه و هنر)

دکتر مانی منجمی

www.Psychonstruct.com

@Psychonstruct

 

[1] Confabulation

[2] Reject

[3] Inferiority

[4] Bingo: آفرين

[5] Dr smart ass

[6] Chronic obstructive pulmonary disease (COPD)

[7] Persian

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سوالی دارید؟ با ما صحبت کنید!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید
ما معمولاً در چند دقیقه پاسخ می دهیم