خیلی از اوقات روابط ما به سرانجام مورد نظرمان نمیرسند؛ بیش از نصف بزرگسالان آمریکایی ازدواج نکرده اند! چرا نمیتوانیم عشق مان را پیدا کنیم و چرا روابط مان دیری نمی پاید ؟ عجیب است که به همان میزانی که دلمان میخواهد عشق را تجربه کنیم ، از آن میترسیم. ترس از اینکه کسی دوستمان نداشته باشد و پذیرفته نشویم، بزرگترین دلیلی است که باعث میشود روابطمان را پایان دهیم و نتوانیم عشق را تجربه کنیم . به عبارت دیگر با اجتناب از بزرگ ترین ترس مان به شکلی آن را بوجود می آوریم. برای افرادی که به دنبال عشق هستند ولی به جای آن کسانی را پیدا میکنند که به جای نزدیکی از آنها دور میشوند، این امر ممکن است مضحک به نظر برسد. در نتیجه ی این آزمون و خطاهای بی نتیجه ترجیح میدهیم که شریک عاطفی و یا حتی بدشانسی خود را مقصر همه امور بدانیم اما این فقط احتمالا قسمت کوچکی از ماجراست .
دلایل پنهانی وجود دارد که باعث میشود عشق ما انطور که میخواهیم به سرانجام نرسد . ترسهای ما معمولا آگاهانه اعمال نمیشوند. این ترسها شامل ترس از ترک فیزیکی وعاطفی (اینکه دوستمان نداشته باشند) میباشند ؛ منظور از ترس ترک عاطفی ترس از طرد شدن ، از اینکه کسی عاشقمان نشود و تنها ماندن است . شرم یکی از عواملی است که باعث میشود روابط به صورتی که برایمان مبهم است پایان پیدا کند. حالا این سوال ایجاد میشود که چگونه شرم سرانجام عشق مورد انتظار ما را تحت تاثیرات مخرب خود قرار میدهد.
۱.شرم عشق را بی اثرمیکند
شرم این باور را به وجود می آورد که ما دوست داشتنی نیستیم و شایستگی داشتن یک رابطه سالم و راشد را نداریم . باورهای ما، بر احساسات و رفتارهایمان تاثیر میگذارند؛ آنها همانند یک سیستم عامل در ذهن ما عمل میکنند و کدهای نصب شده را اجرا میکنند (کدهایی که برخی از آنها شاید نسبت به نصب شدنشان آگاهی نداشته باشیم ولی از اثرات مثبت و منفی آنها مصون نیستیم). متاسفانه بسیاری از این کدگذاریهای ناکارآمد در پس زمینه ذهن ما به کار میافتند و بعضا مانند ویروس، اهداف آگاهانه ما را منحرف میکنند. تفکرات مبتنی بر شرم این باور را برما القا میکنند که ما شایستگی خوبی ، خوشبختی و عشقی سالم را نداریم؛ همچنین این تفکرات باعث تخریب خواسته ها و توقعات به جای ما در یک رابطه میشوند . اگر خودمان را به صورت تمام نداشته باشیم ، احتمال کمی وجود دارد که شخصی در خارج از ما بتواند به صورتی تمام ما را دوست داشته باشد، حتی اگر این اتفاق بیافتد احتمالا انقدر برای ما سیستم عامل شناختی ما ناآشناست که به نوعی آن را پس میزنیم.
۲.عزت نفس پایین و داوری
شرم باعث به وجود شخصیتی بیش نقاد در درون ما میشود ؛ که میتواند غیر ازخودمان دیگران را هم نشانه بگیرد. این شخصیت درونی ، گاهی ما را متقاعد میکند که دیگران مدام در حال قضاوت ما هستند. این اضطراب درونی در آیندهای نزدیک به ما ثابت میکند که شایستگی و لیاقت عشق را نداریم . درواقع از این که کسی دوستمان ندارد رنجیده خاطرهستیم و این امر باعث میشود فرضیاتی دروغین در ذهن خود بسازیم؛ بازخوردهای مثبت نسبت به خودمان را نادیده بگیریم ، و برای محکمتر کردن قضاوتهای منفی نسبت به خودمان و ترس از اینکه کسی مارا نپذیرد ، برداشتهای غلطی داشته باشیم. تحقیقات نشان میدهد که به راحتی میتوان از میزان ماندگاری روابط افراد ، سطح کارآمدی عزت نفس آنها را سنجید.
احساس گناه
شرم همچنین در رابطه ی تنگانگ با سازه ی روانی دیگر به نام احساس گناه است. احساس گناه شکلی از خشم است که نوک تیز آن به سمت خود ما متوجه است. این باعث میشود احساس موفقیت در زندگی ، شادبودن و عشقورزی را به راحتی تجربه نکنیم . در روابط عاطفی ، احساس گناه صمیمیت را از بین میبرد. ما از نزدیک شدن به دیگران، صمیمی شدن و پرداختن به موضوعاتی که به شکلی از انها احساس گناه میکنیم، خودداری میکنیم تا آنچه که از آن میترسیم و یا از آن شرم داریم را پنهان کنیم ؛ ما همه این کارها را برای ترس درونی مان از طردشدن و کنارگذاشته شدن انجام میدهیم. تا وقتیکه نتوانیم با این گره های روانی خود را شناسایی کنیم و به شکلی واقع گرایانه به آنها کنار بیاییم، احساس نمیکنیم که شایستگی یک عشق کارآمد را داریم ؛ و حتی ممکن است اتفاقاتی ناخوشایند و آسیب زا را با یک شریک عاطفی آزارگر تجربه کنیم . اینکه بتوانیم خودمان را ببخشیم یک امر حیاتی است، با این حال پذیرش و بخشش خود درسطح عمیق روانی که میتواند به شفا و ترمیم ما منجر شود، نیازمند زمان و ممارست است.
کمالگرایی
وقتی فکر میکنیم ضعیف هستیم و یا به حد کافی خوب نیستیم ، ممکن است با تلاش برای رسیدن به کمال بخواهیم به شکلی ناخودآگاه با این احساس کهتری کنار بیاییم و کمتر خود را سرزنش کنیم. کمالگرایی تلاشی اجباری وغیرمنطقی برای دستیابی به معیارها و انتظارات غیرواقع گرایانه است؛ البته از آنجا که تلاش برای رسیدن به کمال احتمالا غیرممکن است، منجر به اضطراب ، ترس ازعدم موفقیت ، تحریک پذیری و ناراضی بودن فرد به علت شکست مدام در رسیدن به کمال انتزاعی موجود در افکار فرد کمال طلب میشود. کمال گرایی شناخت، هیجان ها و رفتارهای ما را تحت شعاع قرار میدهد و باعث میشود تا روی نکات منفی اتفاقات تمرکز بیشتری داشته باشیم. با تلاش و موشکافی بیش از اندازه در اشتباهاتمان، نمیتوانیم از عزت نفس و غرور مطلوبی برخوردار باشیم و سپاسگزار ویژگیها و دستاوردهای خود باشیم. از آنجا که ما همیشه در دستیابی به موارد دست نیافتنی ناکام میمانیم، کمالگرایی دلایل کافی را برای حمایت وصحه گذاری بر عملکردهای من نقاد درونی ما به دست می آورد و ابراز عشق به خود و دوست داشتن دیگران را به طور حقیقی نامیسر میسازد. به علاوه، به توانایی ما در ریسک پذیری های به جا آسیب وارد میکند، باعث میشود که انتخاب کردن و آزمون و خطاها برایمان ناممکن شود و همین دلیل نتوانیم در زمینه های مختلف مهارت کسب کنیم. لازم به ذکر است که تمامی موارد گفته شده برای عاشق شدن و دریافت عشق سالم و دوطرفه و متناسب لازم و ضروری است . زندگی با افراد کمالگرا بسیار مشکل است ، بهخصوص وقتی که آنها به صورتی آلوپلاستیک سعی در ویرایش محیط خود پیدا میکنند و انتظار دارند همه افراد کامل باشند ؛ این افراد حتی اگر بتوانند رابطه ای عاشقانه ای را شروع کنند، در ادامه دادن آن به مشکلات جدی بر خواهند خورد.
غیراصیل بودن
شرم باعث خجالتزدگی و ترس ما از آشکارکردن آنچه را که واقعا به آن فکر و احساس میکنیم، میشود . ما بیش از پیش نگران این هستیم که طرد نشویم و مورد قضاوت قرار نگیریم . با اینحال اصالت و حقیقی بودن یک فرد جذابیت بیشتری دارد و یک ارتباط موثر را امکان پذیر میکند؛ داشتن اصالت، باعث بهوجود آمدن اعتماد میشود و صمیمیت واقعی بین افراد را ممکن میسازد . ارتباطات ناکارآمد که ناعادلانه ، غیرمستقیم ، منفعلانه و یا تهاجمی هستند مانع از نزدیک شدن افراد به یکدیگر میشود و به روابط آسیب میرساند .
مقایسه
شرم و احساس عدم کفایت منجر به مقایسه میشود . بهجای اینکه ارزش خودمان را بدانیم ، دائما درحال ارزیابی هستیم که آیا از دیگران بهتر عمل میکنیم یا بدتر. احساس برتری یک مکانیزم دفاعی در برابر شرم است و رشک ناشی از این است که افراد فکر میکنند به حدکافی خوب نیستند . وقتی نکات منفی رابطه و شریک خودمان را با رابطه و شریک دیگری مقایسه میکنیم ، در پایان ناراضی خواهیم بود . يكى از مفاهيم بسيار مهمى كه لق لقه ى دهان اصحاب متخصص و غير متخصص حوزه ى سلامت روان شده سازه ی پذيرش هست. درك پذيرش به عنوان يك كلمه احتمالا آسان، شناخت آن به عنوان يك روند نيازمند خودكاوى و عملياتى كردنش احتياج به صبر، بينش و چالش پذيريهاى ريز و درشت است..
“پذيرش” صرف نظر از جلوه ى بيرونى آن كه گاهى ميتواند منفعلانه هم به نظر برسد، يك پروسه ى موازىِ شناختى-رفتارىِ فّعال و بافتارمدار است به معناى تجربه ى خودآگاه و تمام آن چه بر ما حادث ميشود، بدون اينكه تقلا كنيم از تجربه ى مورد نظر اجتناب كنيم . به دنبال اين مرحله انجام هدفمند و متعهدانه اعمالى كه مشخصه هاى آن بافتار خاص ايجاب ميكنند. اين رفتار متعهدانه هم جهت با ارزش هاى درونى ماست و متمركز بر حال و لحظه، بدون غرق شدن در تصاوير و برداشت هاى اضطرابِ زاى تاريخى و احتمالى آينده. اگر بتوانیم به طور عمیق خود را به شکلی تمام بپذیریم، ما فکر نمیکنیم که از دیگران بهتر یا بدتر هستیم ؛ تنها ، شخصیت دیگران را میپذیریم و میدانیم که همه افراد منحصر به فردند و ضعف و کاستیهای خود را دارند.
عدم اعتماد عشق را از بین میبرد
اکثر افراد، به خصوص افرادی هم وابسته (وابستگی آسیب زا) هستند، رابطه بههم ریختهای دارند که نمیتوانند به آن اعتماد کنند. آنها یا آنقدر به شریک خود اعتماد دارند که این اعتماد منجر به دلشکستگی یا خیانت میشود؛ یا دیوارهایی از بی اعتمادی ایجاد میکنند تا عشق خود را مجازا حفظ کنند. افراد غالبا میگویند تا وقتیکه دلیلی برای بیاعتمادی نسبت به فردی وجود نداشته باشد به آن فرد اعتماد دارند، این درحالیست که افرادی که صدمه دیدهاند دائما درحال انتظار برای دیدن صدمهای دیگر هستند. آنها از رهایی و طردشدن میترسند، انتظار دارند بدترین چیزها برایشان اتفاق بیفتد . به همه چیز مشکوک هستند و چیزهای غیرقابل تصوری را درباره شریک زندگی خود تصور میکنند که نفی این موارد بسیار سخت است . ما خیلی سریع به افراد اعتماد میکنیم زیرا در تجربه ی عشق و متعلقات هیجان برانگیزش، صبر نداریم و از این میترسیم که کسی پیدا نشود که دوستمان بدارد و در نهایت تنها بمانیم. رفتار هوشمندانه احتمالا ایجاب میکند که خنثی باشیم، و به رابطه خود اجازه دهیم به صورت طبیعی شکل بگیرد و اعتماد بر اساس تجربههایی که در روند رابطه و در بافتارهای مختلف اتفاق می افتد به صورتی واقع گرایانه شکل بگیرد .
نبود تمامیت
وقتی ارزشهای خود را برای تطابق خود با شریکمان فدا میکنیم تا از ترس از رها شدن هم که شده رابطه مان را حفظ کنیم. مهم نیست که این امر را چگونه برای خود توجیه میکنیم، وقتی رفتار ما مطابق با معیارها و ارزش های درونی مان نباشد احساس شرم و گناه میکنیم که این احساس بهصورت پیوسته عزت نفسمان را خدشه دار میکند. به صورتی طعنه آمیز با کنارگذاشتن خودمان ، رابطه فعلی مان را که سعی در حفظ آن داریم به خطر میاندازیم .
در برخی از روابط عاشقانه ، افراد شادترین لحظات زندگی خود را تجربه میکنند؛ همچنین این روابط عاشقانه نیز گاهی میتوانند باعث به وجود آمدن بزرگ ترین دردها برای افراد باشند . هرچه بیشتر خود را در مقابل دیگران باز کنیم، بیشتر در معرض رهاشدگی و طردشدگی قرار میگیریم و این کار به شکلی عمیق در ما احساس ناامنی ایجاد میکند. برای بسیاری ، بهخصوص کسانیکه آسیبهای دوران کودکی یا روابط خانوادگی ناپایدار را تجربه کردهاند ، چنین حس عدم امنیت میتواند منجر به رفتارهای خودتخریبگرانه گردد .
مرسدس کافمن (روان درمانگر)، برای درک دلیل این امر به مفهوم حافظه عاطفی اشاره دارد . کافمن میگوید ” گرچه ممکن است ما خیلی از تجربیات اولیه زندگیمان را حتی به یاد نیاوریم” ، وی همچنین خاطرنشان میکند که ” حافظه عاطفی غالبا چیزی است که باعث ماندگاری عمیقی از خاطره ی آسیب های روانی در ما میشود، و ممکن است به نظر برسد که ما نسبت به دیگران و یا خودمان بیش از اندازه واکنش نشان میدهیم؛ و این باعث میشود که با این رفتار خود ، رابطه ای را که ممکن بود خیلی شگفت انگیز باشد ، از بین ببریم ” .
خوشبختانه ما حق انتخاب داریم. یا میتوانیم به خود اجازه دهیم که در درد گذشته غرق شویم و درگیر خود تخریبی گردیم ، و یا میتوانیم با درنظر گرفتن روابط جدیدمان به عنوان یک فرصت به ترمیم زخمهای قدیمیمان بپردازیم . چند روش برای انجام این کار وجود دارد ؛ از افتادن در دام و تله خود تخریبی دوری کنیم ، و در نهایت خودمان را به یک رابطه عاشقانه که شایستگی آن را داریم نزدیک کنیم .
1- الگوی دلبستگی خود را بشناسید
وقتی که شرایط سختی را تجربه میکنیم ، شناختن سبک دلبستگیمان خیلی مفید خواهد بود . روآندا میرلاند (روان درمانگر) میگوید: ” وقتی خانوادهای فردی را به جامعه تحویل میدهد ، این فرد یک طرح و برنامه کلی برای ایجاد ارتباط و رابطه با دیگران در ذهن خود دارد . سبک دلبستگی ما در هر در تمام روابط میان فردی ما نمود پیدا میکند. برای افرادی که آسیب روحی و روانی ، جدایی ، در دام افتادگی و غیره را در کودکی خود تجربه کردهاند، غالبا در دوران بزرگسالی یک دلبستگی ناایمن را تجربه خواهند کرد و به روابط خود اعتماد ندارند “. او توضیح میدهد که هرچه یک فرد به شخص دیگری نزدیکتر باشد ، احتمال اینکه سبک دلبستگی آنها به چالش کشیده شود بیشتر میشود؛ و این آسیبها ، بدترین خصوصیتها مانند حسادت ، عصبانیت و دشمنی را به دنبال دارد که غالبا منجر به رفتارهای خودتخریب گرانه میگردند.
لیزا هرمان ، روانشناس بالینی ، میگوید ” نحوه پاسخ والدین به پرسشهای کودکان و خردسالان ، در چگونگی رشد و نمو و به ویژه در چگونگی نگرش و رفتار افراد نسبت به خود و دیگران ، تاثیر عمیقی میگذارد ” . وی همچنین اضافه میکند که ” توجه والدین به آنها در دوران کودکی و خردسالی ممکن است یک لحظه گرم و سرشار از توجه باشد اما در سایر مواقع سرد و دوری گزین. اینکه به عنوان یک کودک ندانید که چه پیش می آید و چه عایدتان میشود و در برزخ احتمالات سرگردان شوید میتواند باعث این شود که مشابه همین فضا را در روابط آینده تان تجربه کنید. این امر میتواند منجر شود که در رابطه کنترلگری کنید و بخواهید به هر طریق و رفتاری از بودن شریکتان اطمینان حاصل کنید که در طولانی مدت ممکن است منجر به خستگی شریک زندگیمان از رابطه با ما گردد . میلاند اذعان میکند که این حالت غیرقابل ویرایش نخواهد بود : بسیاری از مردم میتوانند در نحوه ایجاد ارتباط خود با دیگران کارکنند و در رابطه عاشقانه خود نیز به کامیابی برسند .
2- تحریک کننده های خود را بشناسید
شادین فرانسیس (مشاور ازدواج و خانواده) پیشنهاد میکند رویدادهایی که در رابطه خود تحت عنوان یک واکنش رفتاری در برابر خودتخریبی تجربه کردهاید، را یادداشت کنید . از خودتان بپرسید : چه اتفاقی رخ داد؟ در آن زمان چه احساسی داشتید ؟ آیا ترسیده بودید ؟ چقدر احتمال داشت نتیجهای که از آن ترسیده بودید اتفاق بیفتد ؟ فرانسیس میگوید این سوالات را از خودتان بپرسید ؛ این سوالات به شما کمک میکند تا الگوی رفتاری خود را پیدا کنید و به بررسی علت آسیب پذیری خود بپردازید .
3- نسبت به رفتارهای خود خودآگاهی داشته باشید
مارینا لندرمن (رواندرمانگر و مددکاراجتماعی) میگوید ” احساس عدم امنیت در روابط اجتناب ناپذیر است زیرا هر فردی مشکلاتی دارد که جا دارد که به آنها بپردازد . این مهم است که بدانید چه چیز به شما مربوط است. شناخت از یکدیگر به رفتار شما نیز بستگی دارد. اگر شما بهصورت پیدرپی باهم دعواکنید و شریک خود را سرزنش کنید ، دیگر شناختی نسبت به یکدیگر پیدا نخواهی کرد . هردو شخص در یک رابطه ، نقش مشخصی را در یک درگیری ایفا میکنند و این مهم است که بدانید چند درصد این جنجال به شما بستگی دارد ” .
میلاند لزوم پرورش خود-شاهد (خود در بافتار)را شرح میدهد؛ او معتقد است که خود-شاهد به شما کمک میکند تا بتوانید به صورت شاهد کل ماجرا را مثل یک شخص بی طرف از بیرون مشاهده کنید و نقش خود و شریک خود را در شکل گیری مشکل را بدون مقصریابی توصیف کنید. پرورش خود-شاهد نیازمند صبر، خود کاوی و مراقبه است.
4- گذشته ی خود را رمزگشایی کنید و آن را از زمان حال تفکیک کنید
جملهای وجود دارد که میگوید اگر “این یک واکنش هیستریک باشد ، پس زمینهای تاریخی دارد” به این معنیکه واکنشهای احساسی ما میتوانند بهترین سرنخ برای اتفاقات ناتمام گذشته ما باشند . دفعه بعدی که نسبت به مسئلهای واکنش بیش از اندازه نشان دادید و گمان کردید که تحریک شده اید ، قبل از هرگونه پاسخی مکث کنید . لندرمن پیشنهاد میکند از خود بپرسید که چقدر از گذشته و اتفاقات دارد رو ماجرای زمان حال سرریز میکند بدون آنکه به آن ربط مستقیمی داشته باشد.
5-یادبگیرید که به صورتی شفاف مذاکره کنید
لندرمن توصیه میکند اگر اختلافی بین شما و شریکتان درگرفت، مذاکره ی کارآمد و شفاف سازی میتواند مفید باشد. شاید باورتان نشود که میتوانید از این مناقشات سود ببرید، زیرا اگر رفتارهای خودتخریب گرانه داشته باشید این اتفاقات مثل یک آینه شما را با آنها مواجه میکنند. دارن پیر (نویسنده کتاب دعوت به عشق) با این مسئله موافق است و پیشنهاد میکند تا از شریک خود بخواهید اگر میتواند نسبت به شما صبور باشد. او میگوید ” همه ما محدودیتهایی در روابط خود داریم ” و ” یک تعهد معین صادقانه به ما پیشنهاد میدهد که فراتر از مشکلاتی که رخ خواهند داد، خوب است بخشی از زمان مان را به شریک مان اختصاص دهیم ” .
6- خودمراقبتی و مهربان بودن با خود را یاد بگیرید
درپایان، همانطور که همه ما میدانیم ، اگرتوانمندی خوددوستداری سالم در ما ایجاد نشود، غیرواقع گرایانه است که بتوانیم مهارتی را که به درستی کسب نکردیم راجع به شخصی دیگر به کار بریم. شفقت به خود برای کسانی که با عزتنفس پایین خود می جنگند ، امری ضروری است ؛ خصوصا وقتیکه این عزت نفس پایین در روابط افراد نمود پیداکند . در جستجوی یک رواندرمانگر زبده باشید تا مانند یک همراه هوشمند در مسیر نقب زدن به گذشته و تخلیه ی آبسه ها روانی چرکین گذشته به تبحر در کنار شما باشد و در یافتن راهکارهایی مفید برای شروع بهبودی صدمات گذشته ، پذیرفتن خود و نزدیکتر شدن به یک عشق تمام و واقع گرایانه شما را یاری دهد.
اندیشگاه روان سازه (ائتلاف روان، فلسفه و هنر)